-
دنیای دنیا - 3
1390/08/04 21:04
دنیا خم شد روی کتاب و شروع کرد به نوشتن با هر حرفی که مینوشت بلند اون را میگفت بــــــــــــــــــــ ا بـــــــــــا آبــــــــ داد داشتم نگاش میکردم ، توی عالم خودش غرق بود و من انگار کوه غمی توی دلم ریخته باشند. از دنیای آدما دلم گرفت بود کاشکی میتونستم یه کاری کنم ،یه کاری کنم که غم و غصه همه آدما تموم بشه از بس غم...
-
شروع قصه ای به نام دنیای دنیا
1390/08/03 19:05
سلام به همه دوستان گلم امروز با محسن(کلاغ) یه فکر خوب کردیم خیلی فکر بکری بود ببینم چقدر دوستان کمکمون می کنند ایده اینه الان من دارم یه قصه مینویسم که مربوط میشه به من و دنیا و هرکی که دوست داره با هر کاراکتری که میپسنده بیاد توی قصه. یعنی اینکه مبخوایم یه قصه بنویسیم با چند تا نویسنده یکی بشه پدر دنیا یکی بشه یه...
-
دید و بازدید
1390/08/02 20:57
سلام امشب به دلیل دید وبازدید از وبلاگ دوستان نتونستم پست جدید آپ کنم به همه دوستای خوبم که لینک بودن سرزدم و اگه به وبلاگ عزیزی سر نزدم چون لینکش را نداشتم و خوشحال میشم اگه بتونم لینکشون کنم اما در این بازدید ها بر من چه گذشت با این شعر شروع کنم من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بد حالان و خوش حالان شدم یه جا شعر گفتم...
-
دنیای دنیا - ۲
1390/08/01 19:50
کتاب را ازش گرفتم تا چشمم به جلد کتاب افتاد همه خاطرات دوران مدرسه برام زنده شد روی جلدش عکس یه گل بود وبالا سمت چپ نوشته بود کتاب فارسی انگشتام را به هم چسبوندم و به صورت افقی از بالای کتاب تا پایین کتاب را دست کشیدم تا خاک هاش پاک بشه (انگار داشتم صورت عزیزی را لمس می کردم، صورت گذر زمان را) چه بزرگ شده بودم کف دستم...
-
دنیای دنیا -1
1390/07/30 20:36
بیدلی در همه احوال خدا با او بود او نمیدیدش و از دور خدایا میکرد هوا ابری بود و وزش باد پاییزی همه برگ درخت های پارک کنار خیابون را توی پیاده رو جمع کرده بود. دیوار پارک بلند نبود و میشد داخل پارک را دید چند تا بچه داشتن داخل پارک بازی می کردن و چند تا دختر و پسر روی صندلی ها داشتن با هم حرف میزدن و صدای خندشون پارک...
-
اما او نمی دانست خدا....
1390/07/28 11:46
شاید توی خیابون جای خوبی برای نوشتن نباشه و صدای بوق ماشین ها لابلای کلمات شنیده بشه اما بهترین کار برای گذران 30 دقیقه ،نوشتن میتونه باشه . امروز به یه وبلاگ قشنگ سر زدم که غم از سر و روی نوشته ها میبارید با اینکه از غم گریزان هستم ولی چندین بار بهش سر زدم . با این جمله شروع کرده بود ......چانه نزن خدا من از تو...
-
سپید شد ز غم هجر
1390/07/27 08:34
بیا بیا گل نرگس جهان برای شماست جهان به یمن وجودت به افتخار شماست بیا بیا گل نرگس اگر چه بد کردیم ولی تمام نظرها به لطف و جود شماست بیا بیا گل نرگس که ندبه میخوانیم اگرچه بر دلمان نیست ولی برای شماست بیا بیا گل نرگس به آسمان سوگند قسم به نام و نهادت علی به یاد شماست بیا بیا گل نرگس زرنجمان تو بکاه هزار همت و کاوه فدای...
-
چقدر سخته
1390/07/25 22:46
-
غرور ماه
1390/07/22 19:26
دیشب قرص ماه کامل بود و داشت زیر چشمی به زمین فخر میفروخت گاهی ابرها را روبروی صورتش می کشید و بعد از چند دقیقه رخ عیان می کرد. بهش گفتم مهتاب خانوم چی شد که اینقدر بزرگ و قشنگ و پرنور شدی تو که ازهمه ستاره ها کوچیکتری بهم گفت مگه بجز من کس دیگه ای هم توی آسمون هست؟ گفتم آره ولی خیلی کوچولو هستن با غرور بهم گفت: شب...
-
پائیز
1390/07/17 21:03
امروز دیگه واقعا صدای قدم های پاییز را شنیدم و زیر لب بهش خوش آمد گفتم اما برگ درخت ها طاقت شنیدن صداش را نداشتن و رنگ پریده از بالای درخت، خودشون را زیر پای رهگذرها می انداختن تا صدای وز وز باد پاییزی را با خورد شدن خودشون محو کنند و عابر را که هرروز محو تماشاشون بود توی لحظه های آخر با دارو ندارشون به خود متوجه...