یه تصمیم مهم

سلام 

همیشه از داشتن یه دفترچه خاطرات ترس داشتم 

اما آرزوی داشتنش را هم در کنارش دارم 

نمیدونم چرا اما احساس می کنم که اگه شاید بعدها برگردم و دفترچه خاطراتم را بخونم از روزهایی که با غفلت سپری شد وروزهای شیرینی که تموم شد حسرت بخورم و غصم بگیره 

یه دفتر خاطرات داشتم که از ترس همچین فکری آتیشش زدم 

اما حالا دلم میسوزه 

شیرین ترین دوران زندگیم را داخلش نوشته بودم 

اما سوخت 

تصمیم گرفتم یه وبلاگ بزنم و بکنمش دفترچه خاطرات و آدرسش را به هیشکی ندم 

حتی خودم 

تا ببینم این افکاری را که هر روز توی ذهنم رژه میره را میتونم به بند بکشم؟

نظرات 1 + ارسال نظر

آرزو دارم نوروزی که در پیش داری
آغاز روزهایی باشد که آرزو داری[گل]


عیدتون مبارک دوستای گلم[قلب]

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد