-
دو برادر
1391/03/04 08:28
سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود زندگی می کردند . آنها یک روز به خاطر مسئله ی کوچکی به جر و بحث پرداختند . و پس از چند هفته سکوت اختلافشان زیاد شد و از هم جدا شدند . یک روز صبح زنگ خانه برادر بزرگتر به صدا در آمد . وقتی در را باز کرد مرد نجاری را دید. نجار گفت : من چند روزی است که به...
-
رفقا حلالمون کنید
1391/02/24 09:26
* اومد پیشم حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه * گفت :حاج آقا یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه * گفتم :چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم * گفت: من رفتنی ام! گفتم: یعنی چی؟ گفت: دارم میمیرم * گفتم: دکتر دیگه ای رفتی، خارج از کشور؟ * گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد. *...
-
بانو دوباره ذکر تو و فاطمیه شد
1391/01/17 08:17
بانو دوباره ذکر تو و فاطمیه شد من مانده ام که با چه برابر بخوانمت بانو خدا یکی،تو یکی،اصلا از چه رو باید که مریم،آسیه،هاجر بخوانمت؟! دخت نبی و همسر مولا گمان کنم زیباترست امّ پیمبر بخوانمت تا ادعای ابتر این قوم رو کنم با آیه آیه سوره ی کوثر بخوانمت رنگ رخت کبودیِ یک یاس حک کنم یا بال و پر شکسته کبوتر بخوانمت؟!...
-
یادی از گذشته
1391/01/09 14:25
اون قدیم ندیما که یه بچه مدرسه ای بیشتر نبودم روزای بارونی را خیلی دوست داشتم همیشه این تصور را تجسم میکردم که یه روزی که درسم تمام شد(آخه خیال می کردم درس خوندن خیلی کار شاقی هست)و فکرم آزاد شد یه روز بارونی توی اتاق میشینم و به بارونهایی که از آسمون به زمین میباره نگاه میکنم و لذت میبرم اوج تصویر سازی من زمانی بود...
-
شهید
1391/01/03 00:16
این خاطره را همان سال 87 در اتوبوسی که راهی نور بود، از یکی از راویان نورانی شنیدم که خواندنش بعد از سه سال هنوز مو به تنم سیخ میکند... بخوانیدش که قطعا خالی از لطف نیست: " چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یکی از دانشگاههای بزرگ کشور آمده بودند جنوب. چشمتان روز بد نبیند... آنقدر سانتال مانتال و عجیب و...
-
غریب فقیر
1391/01/02 23:35
حرف هایم این روزها بوی کاه میدهد بوی کاه نم داده چه دروغگوی زیبایی ست دنیا هرقدر به دنبالش دویدم جز سرابی ندیدم حال خسته و ناتوان تکیه بر دیواری زده ام که در سایه سار آن خستگی را از تن بزدایم اما حیف و صد حیف که آفتاب از لب دیوار سرک می کشد تا تن رنجورم را زیر پرتوهای سوزانش خسته تر کند خدایا در این شهر غریبم آشنایی...
-
بهار روزگاران
1391/01/02 11:11
بسم رب المهدی السلام علیک یا ربیع الأنام و نضره الأیام سلام بر تو ای بهار خلایق و خرمی روزگار! ماه دوازدهم رفت و ماه دوازدهم نیامد مولایم ما را ببخش که یک عمر چه کودکانه نشستیم و انتظار کشیدیم تا صدای شلیک یک توپ ، نوید آمدن بهار را سردهد. ای افسوس و صد افسوس که تو بهار بودی ومن بی تو هر فروردینم دی بود و نمی دانستم....
-
یه تصمیم مهم
1390/12/28 09:53
سلام همیشه از داشتن یه دفترچه خاطرات ترس داشتم اما آرزوی داشتنش را هم در کنارش دارم نمیدونم چرا اما احساس می کنم که اگه شاید بعدها برگردم و دفترچه خاطراتم را بخونم از روزهایی که با غفلت سپری شد وروزهای شیرینی که تموم شد حسرت بخورم و غصم بگیره یه دفتر خاطرات داشتم که از ترس همچین فکری آتیشش زدم اما حالا دلم میسوزه...
-
[ بدون عنوان ]
1390/12/14 11:28
سلام توی مهر و امضاء کردن اسناد شرکت موندم و کسالت کار داره سر تا پام را فرا میگیره و تنها چیزی که احساس کردم میتونه این یک نواختی امروز را برام درمان کنه غرق شدم در خیالات و تصوراتم هست شاید بتونم با اون یه کم از این زندگی ماشینی که اطرافممون را گرفته خلاص بشم دوست دارم توی تصوراتم یه تونل زمان بزنم و برگردم به...
-
[ بدون عنوان ]
1390/12/11 10:31
آمار سایت را صفر کردم تا بشم یه کسری دیگه و شروع کنم به نوشتن از یه چیزای دیگه خواستم نوشته های قبلی را هم پاک کنم اما دلم نیومد امروز یه جمله قشنگ خوندم و خیلی خوشم اومد <مرداب به رود گفت چه کردی که اینقدر زلالی؟ رود گفت:گذشتم >
-
امام زمان و انتظار
1390/11/29 11:39
یار من یوسف نیا اینجا کسی یعقوب نیست لحظه ای چشمانشان از دوریت مرطوب نیست ای گل زیبای من از غربتت اشکی نریز نازنین اینجا خدا هم پیششان محبوب نیست نوبهارم در فراقت هیچ کس محزون نشد منجی انسانیت اینجا شرایط جور نیست گرچه در هر جمعه ای زیبا دعایت می کنند این دعاها بر زبان است جنسشان مرغوب نیست مهربان، اینجا همه مرعوب...
-
من و زندگیم-قسمت اول
1390/11/19 11:46
سلام به همه دوستای گلم به خدا همتون را دوست دارم و دوست دارم بیام و بهتون سر بزنم اما توی شرکت سرعت اینترنت خیلی پائین هست و توی خونه هم که اصلا وقت نمی کنم حتی کامپیوتر را روشن کنم اگه بدونید توی این مدت چه ها بر من گذشت و چه اتفاقاتی برام افتاد ایشالا جمعه عقدمون هست وخیلی فکرم شغوله ایشالا این عقد به خوبی و خوشی...
-
و انچه گذشت
1390/10/10 09:17
سلام به همه دوستای گلم ممنونم که به فکرم هستین خدا را شکر همه چیز درست شد ولی پدرم در اومد تا درست شد حالا شد اون چیزی که میخوام جای همتون خالی چه لذتی داره دوره نامزدی ممنونم که بهم سر میزنید ایشالا یه روزی جبران کنم
-
من و نامزدم
1390/09/27 10:39
سلام به همه دوستای گلم ببخشید یه مدت نبودم بچه ها امروز خیلی دلم گرفته الان توی شرکت هستم و دارم همینجوری مینویسم شاید جمله بندیم قشنگ نباشه ولی شما به بزرگی خودتون ببخشید آره داشتم می گفتم امروز خیلی دلم گرفته خودم هم دلیلش را نمی دونم میدونید بچه ها یه حس بدی دارم یه حسی که نمی دونم از کجا نشات می گیره شاید بتونید...
-
حسیــــــــــــــــــــــــــــــــــن
1390/09/05 10:42
سلام به همه دوستای خوبم خوشحالم از اینکه تا قبل از محرم تونستم یه بار دیگه بیام نت یه خبر به همه دوستای گلم بدم که من پنج شنبه جواب آزمایش را گرفتم و شکر خدا خوب بود و دیشب(جمعه شب) هم رفتیم و یه نشونه بردیم (یه جورایی جلسه خواستگاری بود) خلاصه شکر خدا همه کارها خوب پیش رفت هر کاری کردم یه مطلب بنویسم در وصف مولا حسین...
-
عشق مجازی
1390/09/01 21:35
-
آدمک خر نشوی گریه کنی
1390/08/28 22:27
آدمـک آخــرِ دنیــاست، بخند... آدمـک مـرگ هـمین جاست، بخند... دستخطی کـه تـو را عاشـق کرد شوخـیِ کاغــذی ماسـت، بخند... آدمک خر نشوی گریه کنی ... کل دنیا سراب است بخند... آن خـدایی که بـزرگش خوانـدی به خـدا، مثـل تـو تنهـاست، بخند... فکر کن دردِ تـو ارزشـمند است فکر کن گریـه چـه زیباست،بخند... صبحِ فردا به شبت نیست که...
-
گاهی.....
1390/08/27 20:18
گاهی بساط عیش خودش جورمیشود گاهی به صد مقدمه ناجور می شود این شعر را خیلی دوست دارم و برا ی خیلی از دوستام اینو نوشتم اما هیچوقت اونجوری که باید بهش عمل نکرده بودم و این باور در من اونقدر زنده نبود که خدا گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری تا دیشب قضیه از این قراره که کسری قصه ما از حدود سه سال پیش خودش را به...
-
عید غدیر
1390/08/23 23:32
سلام به همه دوستای گلم شب همتون بخیر راستش خواستم بیام توی وبلاگاتون و این عید سعید را تبریک بگم که متاسفانه بلاگفا قسمت نظراتش مشکل داشت یا شاید مشکل ازسیستم منه با این حال از همینجا به همه دوستای گلم این عید زیبا را تبریک میگم ایشالا روزی بیاد که با حضور امام غائبمون این عید را جشن بگیریم یا علی
-
دنیای دنیا -۹
1390/08/22 19:31
- چه شرطی - جمعه با دوستام میخوام برم کوه -حتما بازم ماشین می خوای خندید و محکم پلک هاش را به هم فشرد -نه خیر -پس من میرم به مامان میگم و به طرف ساختمون حرکت کرد -بیا خودتو لوس نکن ولی به شرطی که مثل این جوون جقلک ها صدای پخش را بلند نکنیا -کدوم جوون جقلک ها؟ -ای درد بگیری که امشب من هر چی میگم تو یه چیزی جوابم را می...
-
چی بگم آخه
1390/08/20 21:09
به قول دکتر انوشه: گاهی وقتا آدما راه را عوضی می رند گاهی وقتا عوضی راه می رند مصداق بارزش را روز پنج شنبه با چشم خودم دیدم قضیه از این قرار بود که: جای همه دوستان سبز طرف های ظهر قسمت شد و رفتم پابوس آقا شاهچراغ(برادربزرگ آقا امام رضا(ع)) پشت آبخوری روبروی حرم نشسته بودم و زائرها را نگاه میکردم و توی عالم خودم بودم...
-
اگه می دونستم
1390/08/16 19:50
سلام هر چی سعی کردم غمگین نشه اما فک کنم یه کوچولو غمگین شد هر چی وسطش خواستم از تلخی غمش کم کنم موفق نشدم ولی با این حال ببخشید اگه یه کم غمگینه اما به نظر خودم ارزشش را داره ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...
-
بارون
1390/08/15 20:02
سلام این پست را فلبداعه دارم مینویسم و نمی خوام ویرایشش کنم انگار دنیا را بهم دادن این اولین بارونی هست که توی شیراز داره میباره همه رفتند خونه دائی بزرگه و خونه غرق سکوته پنجره اتاقم باز هست و یه نسیم خنک که نه یه نسیم سرد داره میاد توی اتاق بوی کاه بارون خورده همه اتاق را پر کرده هر بار که نفس می کشم دلم نمیاد اونو...
-
عرفه
1390/08/14 21:39
و چه سالهایی بگذشت که پدرم گریان سر بر آستانت گذاشت و اشک ها ریخت تا مگر نافرمانیت را جبران کند مادرم پا به پای او بگریست تا محبت از کف رفته را باز گرداند اما سودی نبخشید روزگاری بگذشت تا در روز عرفه امین خود را به سویشان فرستادی تا به آنان بیاموزد کلماتی که موجب ترحمت شود پیشانی بر آستانت سائیدند اشک ریزان نجوا کردند...
-
عشق و اعتیاد
1390/08/12 21:51
توی یه صبح سرد پائیزی من و داداش دوقلوم با هم از خونه زدیم بیرون اون رفت دنبال زندگیش و من دنبال سرنوشتم شب که برگشتیم هردمون خوشحال بودیم اون یه همدم پیدا کرده بود و من یه دوست بهش گفتم داداشتی امروز یه معشوق پیدا کردم خندید و گفت مبارکه بهم گفت داداشی منم یه همدم پیدا کردم اسمش تریاکه خندیدم و منم گفتم مبارکه شبا که...
-
دنیای دنیا - ۸
1390/08/11 20:05
انگار خدا خودش قلم را برداشته و زندگی دنیا را رنگ غم میزد ساعت داشت از ده شب میگذشت اما خبری از دانیال نبود دنیا دیگه نمی دونست چکار کنه ، مضطر توی چار چوب در حیاط نشسته بود و به پیچ کوچه نگاه می کرد شاید از دانیال خبری بشه درسته بچه هست اما دنیای کوچیکی هم که برای خودش ساخته داشت خراب می شد مادر نداشت پدرش زندان بود...
-
دنیای دنیا - ۷
1390/08/09 22:16
از اونجایی که دوست ندارم کار نیمه تموم داشته باشم یه جوری پست دیشب را به قصه میخوام ربط بدم البته اگه بشه ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گفتم شما من را میشناسید؟ خندید و گفت نمی دونم صداش توی گوشم پیچید خیلی صداش برام آشنا بود...
-
دنیای دنیا - ۶
1390/08/08 19:51
این پست قرار نبود نوشته بشه و داستان بسط پیدا کنه ولی یهو دلم کشید بنویسم شایدهم حذف بشه شاید هم بمونه شاید هم ادامه داشته باشه ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نیمه های شب بود و شهر در سکوت سنگینی فرو رفته بود دیگه صدای استاد شجریان هم به...
-
دنیای دنیا -۵
1390/08/05 22:29
همونجا چند دقیقه ای ایستادم تا ببینم هنوز توی دنیای بچه ها انصاف هست یا اونا هم مثل ما آدم بزرگا انصاف را سر کشیدن و یه لیوان آب هم روش کاملی نصف کاکائو را خودش خورد و نصف دیگه را پنج قسمت مساوی کرد و به پنج تا عروسکش داد یه لحظه یاد دنیا افتادم یا اون فقری که خودش و خانوادش دارند باهاش دست و پنجه نرم می کنند یاد قولی...
-
دنیای دنیا - ۴
1390/08/05 21:03
نمی دونم این همه راه را چطور اومدم فقط میدونم که وقتی سرم را بلند کردم جلو در خونه بودم خواستم برم داخل که یاد اون قولی که به خودم داده بودم افتام قول داده بودم همه غم و غصه هام را پشت در خونه چال کنم و فکرهای بیرون از خونه را داخل نبرم کنار دیوار یه چاله بزرگ کندم یه چاله به اندازه تنهایی دنیا غم هام را داخلش ریختم و...